مخالفین آشتی ملی نمکی تازه بر زخم کهنه پاشیدند


مخالفین آشتی ملی نمکی تازه بر زخم کهنه پاشیدند

وبلاگ > شاه‌محمدی، حمیدرضا 

 

 قاطبه مردم شریف ایران در اینکه در انتخابات سال 88 و حوادث بعد از آن فتنه ای سترگ بر ملت ایران حادث و شکافی عظیم بین دولت - ملت و ملت - ملت رخ نمود تردیدی ندارند. اما در مورد عوامل این فتنه اتفاق نظر وجود ندارد. جناح حاکم، بازندگان انتخابات را متهم فتنه می داند که به قواعد بازی تن نداده وبه اصطلاح جر زنی نموده و به نظام افترا بسته است. در مقابل گروه بازنده، انتخابات را مغشوش و جناح مقابل را متهم به تخلف و تقلب در انتخابات کرده و اعلام داشته چگونه به انتخابات دولتی که خود اصول گرایان رئیس دولتش را  دروغگو و غیر قابل اعتماد میدانند (تا حدیکه  وزیر خارجه اصول گرایش او را راوی  24 دروغ در 20 سطر اعلام میکند) میتوانند اعتماد داشته باشند؟

  در دیگر سو گروهی( اصول گرایانی چون مطهری و افروغ) برای  هر دو طرف ماجرا در این فتنه سهمی از تقصیر  قایل هستند. و معتقدند سوء مدیریت بحران موجب شده تا مهار یک اعتراض مسالمت جویانه طبیعی از طریق شنیدن و برسمیت شناختن صدای معترضین و برخورد اقناعی با آن   به سرکوب اعتراضات توسط قوای قهریه انجامد .

  فارغ از اینکه مسببین این آسیب بزرگ به وحدت ملی کشورچه کسی بوده باشد، در این وقایع دهها خون بناحق بر زمین جاری و هزاران دل شکسته و صدها نفر زندانی و رسوائیهایی چون ماجرای کهریزک بر پیکر این کشور زخمی چرکین وارد کرد.

 پیروز انتخاباتی که با این همه هزینه از جیب نظام و اصول گرایان به قدرت رسید. باشعار دزد گیر بزرگ، بزرگترین فساد های تاریخ کشور را به ثبت رسانده و جز اسباب شرمساری برای حامیانش  دستاوردی نداشت . همو  با  دیپلماسی  "آنقدر قطعنامه صادر کنید تا قطعنامه دانتان پاره شود" و آب را بریز به اونجائیکه میسوزه"  کشور را تا ورطه پرتگاه پیش برد تا آنجا که اینک هزاران عاقل در بیرون کشیدنش وامانده اند.

  واکاوی این زخم چرکین بقدری دردناک است که قلم از یادآوری دوباره آن بر خود میلرزد. اینکه واقعیت انتخابات سال 88 چه بود و کدامین قرائت از فتنه قرین حقیقت، دیر یا زود  توسط تاریخ بر ملا خواهد شد. اما تردیدی نیست که سوء مدیریت این بحران و خصوصا فضای یک جانبه رسانه های حاکم، نه آنکه آبی بر این آتش نبوده بلکه بنزینی بود بر شعله های آن.

  هر چه بود 4 سال نا میمون گذشت و انتخابات سال 92 ورقی دیگر بر این دفتر زد. مردم دل شکسته  و بریده از صندوقهای رای دوباره با صندوقها آشتی کرده و به میدان آمدند. با پیروزی دولت اعتدال گرای روحانی زمینه وفاق ملی دوباره فراهم آمد. شور و نشاط دگر باره ای بر کشور عزیز سایه افکند. مردم از اینکه صدایشان شنیده شد و نظام از اینکه توانسته است اعتماد مردم را جلب کند جانی دوباره گرفتند.

  در آنسو شرایط منطقه ای و بحرانهای کشور های  اسلامی و عربی از شاخ افریقا تا خاور میانه در اطراف کشور، بر ضرورت بیش از پیش وحدت ملی تاکید و  بر همگان یاد آوری نمودکه دمکراسی  محصول یک ساختار سیاسی قابل خرید از بیرون نبوده بلکه  معلول یک ساختار  فرهنگی اجتماعی و اقتصادی مناسب است.

  تحت این شرایط جدید و فضای انتخاباتی بعد از سال 92 افکار عمومی انتظار آن داشت. که با شکستن شدن  حصر محصورین و آزادی زندانیان انتخابات 88  بر این زخم 5 ساله مرهم گذاشته شده و همه چیز به فراموشی سپرده شود.

  مگر جز این بوده که اگر حصر و زندان معترضان مرتفع میشد آنها از دولت منتخب نظام و مردم حمایت میکردند که کردند؟ و به  تنور  آشتی ملی اکسیژن میرساندند؟ مگر نه این است که قائله انتخابات 88 دیگر موضوعیت ندارد؟   و مگر تحت شرایط بین المللی فعلی و گفتگو های طاقت فرسای ایران و غرب و تحریمهای خرد کننده،  این فضای آشتی ملی جز سنگینتر کردن کفه گفتگو های هسته ای یه نفع مردم ایران کارکرد دیگری میداشت؟

  اما افسوس  در سالگرد 9 دیماه نه تنها دیگی برای همگرایی کشور نجوشید و بر این زخم چرکین مرهمی گذاشته نشد. بلکه باز اشتباهات گذشته در به تنهایی به قاضی رفتن رسا نه های حاکم و راضی بر گشتنشان تکرار گردید. و همچنان بی توجه به ریشه های موضوع ، و شنیده نشدن  صدای "درست یا نادرست" معترضین توسط رسانه های داخلی،    رسا نه ها خارجی و  بی بی سی   عامل به صحنه کشاندن میلیونها ایرانی و تهرانی و مناقشات بعد از انتخابات  سال  88  قلمداد شد.

  ولی کسی توضیح نداد که چرا باید بی بی سی و رسا نه های خارجی که همگی فیلتر و تحت پارازیت و دور از دسترس هستند از این همه نفوذ در داخل کشور برخوردار باشند؟ به رسا نه های داخلی و ملی ما چه رفته است که مردم به آن بی اعتماد ولی  به رسانه استعمار پیر اعتماد میورزند؟

  چگونه است که مردم به گفته ها و تبلیغات  رسا نه های داخلی و ملی کشور با  دهها هزاران میلیارد ریال بودجه و صدها  شبکه رادیویی و تلویزیونی 24 ساعته گوش نداده ولی پخش روزانه تنها چند ساعت بر نامه عمدتا خبری توسط این رسانه وابسته به دولت شاهنشاهی انگلیس می تواند اعتماد مردم را جلب نماید؟

  چگونه  تحلیلگران  رسانه ملی، تشابه این گونه ادبیات را با ادبیات رژیم شاهنشاهی در سال 57 فراموش میکنند. حال آنکه مردم انقلابی ایران خوب بخاطر دارند که در فضای رسا نه ای تک صدایی زمان شاه، وقایع منجر به انقلاب 57 را از چه رسا نه ای  دنبال میکردند. و لذا تنها وقتی میتوانند بر تحلیلهای  رسانه  ملی باور کنند که نظر شاه را در عاملیت رادیو بی بی سی و دولت انگلیس در سرنگونی سلطنتش.

  حال اگر اذعان داریم سیاست رسا نه ای حرفه ای آنها ایجاب مینماید در ظاهر بی طرفی منویات خود را زیرکانه القا نمایند، سیاست ناشیانه و صریح تک صدایی رسانه ای ما ره به کجا برده است؟ جز این است که هر چه تک صدایی بلندتر فریاد میکشد؟ گوشهای کمتری برای شنیدن می یابد؟ اگر این واقعیت تلخ را قبول نداریم؟ کافیست به تعداد  زیر نویسها وکامنتهای موافق و مخالف این موضوعات  در پاورقی سایتهای خبری خود اصول گرایان نظری بیا فکنیم.

  خلاصه آنکه در 9 دیماهی دیگر مخالفین وفاق ملی کشور نه تنها موجبات آشتی ملی و فراموش شدن کدورتهای گذشته را از طریق پاک کردن آثارش فراهم نساختند. بلکه  تا توانستند بر آتش تفرقه دمیدند. و بر زخم کهنه نمک پاشیدند.

 

تو که نوشم نیی، نیشم چرایی       تو که یارم نیی، پیشم چرایی

 تو که مرهم نیی ریش دلم را       نمک پاش دل ریشم چرایی

 

 حمید رضا شاه محمدی -دهم دیماه 1393

 


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد