سیدحسن خمینی چه کسانی را متحجر خواند


سیدحسن خمینی چه کسانی را متحجر خواند

وبلاگ > موسوی، سیدعبدالجواد - همه آن ها که با خرد و تدبیر میانه ای دارند و می خواهند از افراط وتفریط پرهیز کنند مدام به مخاطبانشان یادآور می شوند که در یک جامعه سنتی و دینی تجددمآبی همان قدر خطرناک است که تحجر. همه مصلحان اجتماعی این دو پدیده را به یک اندازه خطرناک دانسته اند. از شهید مرتضی مطهری تا دکتر علی شریعتی همه و همه بر این باور بودند که متجددمآبان و متحجران هر دو سر و ته یک کرباسند و راه نجات یک جامعه انکار این دو فرقه ضاله و برگزیدن راه سوم است.

معمولا آدم های این چنینی از جانب هر دو گروه به شدت مورد آزار و اذیت قرار می گیرند. اهل تجدد آن ها را متحجر می خوانند و متحجران آن هارا فرنگی مآب و غربزده. البته این سرنوشت همه آدم های مستقل و آزاده است. آن که گفت:

نه در مسجد دهندم ره که رندی

نه در میخانه کاین خمار خام است

میان مسجد و میخانه راهی است

غریبم سائلم آن ره کدام است

به همین غربت اهل درد و تفکر اشاره داشت. قصه پر غصه ای که از دیر باز در این سرزمین وجود داشته و ظاهرا حالا حالا هم ادامه خواهد داشت. دیروز پریروزها هم دیدیم که آسیدحسن آقای خمینی هم در این باره حرف هایی زده اند که جالب بود. از جمله این که از قول بنیانگذار جمهوری اسلامی نقل کردند که ایشان میگفت میخواهم فدای مبارزه با تحجر شوم. این روزها هم کم نیستند کسانی که دم از مبارزه با تحجر می زنند و با تاسی از بزرگان تحجر را همان قدر خطرناک می دانند که تجددمآبی. حتی حسن رحیم پور ازغدی هم در صدا و سیمای ضرغامی سال ها دم از مبارزه با تحجر زد.البته اهل انصاف و تامل می دانند که میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است و لزوما همه آن ها که از مبارزه با تحجر سخن می گویند نمی توانند دشمن متحجران محسوب شوند. حتی گاه دیده شده برخی از مرد رندان روزگار ما از سنگر تحجر و تقویت جبهه جهل از ضدیت با متحجران سخن می گویند.اصلا نکته جالب توجه اغلب مدعیان مبارزه توامان با متجددمآبان و متحجران این است که هیچ کدامشان جرئت آن که مصادیق تحجر را بیان کنند ندارند. تا سخن از متجددان بیچاره به میان می آید نه تنها نام و نام خانوادگی طرف را به زبان میاورند که اگر لازم باشد آدرس محل سکونت و محل کار طرف را هم از رسانه های رسمی اعلام می کننداما همین که نوبت به دوستان متحجرشان می رسد به حرف های کلی بسنده می کنند تا مخاطب اصلا متوجه نشود که این حضرات متحجر اصلا چه جور موجوداتی هستند.

البته زرنگ ترهایشان گاهی آدرس عوضی هم می دهند و برای آنکه دیر تر لو بروند فی المثل می گویند می دانید متحجران چه کسانی هستند: انجمن حجتیه ای ها! و حالا تو برو بگرد و انجمن حجتیه ای پیدا کن.البته آسیدحسن آقا تا حدودی مشت این قالتاق ها را بازکرد و با اشاره به این که آن ها که مخالفان سرسخت دوسال پایانی عمر بنیانگذار جمهوری اسلامیند از مصادیق تحجر به شمار می روند کار را برای کاسب کاران سیاسی سخت کرد. به عبارتی دیگر حالا آن ها که دم از مبارزه با تحجر می زنند باید نسبتشان را با خیلی چیزها مشخص کنند. نمی شود با موسیقی و سینما و هرگونه ذوق ورزی و زیبایی ای مخالفت کرد و از تعطیلی و توقیف آثار هنری و ادبی شادمانی کرد و بعد هم مرد رندانه ادعای مبارزه با تحجر را داشت.نمی توان در مقابل آن ها که کنسرت موسیقی یک گروه مجوز دار و قانونی را به هم می زنند خاموشی پیشه کرد و گاه به تصریح و تلویح با آنها احساس همدلی و همسخنی کرد و بازهم مدعی شد که تحجر و تجددمآبی همانند دولبه یک قیچی عمل می کنند. نخیر، این حقه دیگر زیادی نخ و نما کهنه شده است دوستان! فکر تازه ای باید کرد.

مطهری: ادامه حصر نیاز نیست / منتقدان هر نظام تا زمانی که دست به سلاح نبرده‌اند،باید آزاد باشند.


مطهری: ادامه حصر نیاز نیست / منتقدان هر نظام تا زمانی که دست به سلاح نبرده‌اند،باید آزاد باشند

سیاست > احزاب و شخصیت‌ها - آنا نوشت:

 

علی مطهری گفت: شورای عالی امنیت ملی فقط در زمان آشوب در کشور که حالت اضطرار پدید می‌آید حق صدور حکم حصر تا زمان پایان آشوب و اضطرار را دارد و ادامه حصر در این چند سال نیاز به حکم قضایی داشته است.

 

نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، در واکنش به اظهاراتی که اعمال حصر موسوی، کروبی و رهنورد را تفهیم اتهام از سوی شورای عالی امنیت ملی به این افراد تلقی کرده‌‌اند، تأکید کرد که یک شورا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند هم مسئول امنیت ملی‌ باشد و هم حکم قضایی صادر کند. اگر می‌خواستیم این طور باشد چه نیازی به انقلاب بود. انقلاب کردیم که قانون حاکم باشد.

 

سخنان مطهری در این گفت‌وگو:

 

این حرف‌‌ها (تفهیم اتهام به موسوی و کروبی در شورای عالی امنیت ملی) خلاف قانون اساسی است و نباید آنها را جدی گرفت، بلکه به شوخی شبیه‌تر است. از این حرف‌ها بوی استبداد می‌آید که هرکس را خواستیم دور هم می‌نشینیم و بدون حضور آنها تفهیم اتهام می‌کنیم و کیفرخواست و بعد حکم زندان یا اعدام صادر می‌کنیم. یعنی یک شورا هم مسئول امنیت ملی‌ است و هم حکم قضایی صادر می‌کند. اگر می‌خواستیم این طور باشد، چه نیازی به انقلاب بود؟ انقلاب کردیم که قانون حاکم باشد. بنابرابن چنین دادگاهی فقط در قوه خیال آقای طائب بوده و وجود خارجی نداشته است.

 

-اینکه ایشان (میرحسین موسوی) محاکمه را پذیرفته است، یک گام به پیش است. این دادگاه طبق قانون اساسی باید علنی باشد و قاضی آن هم باید عادل و باتجربه باشد به طوری که این تلقی ایجاد نشود که حکمش از قبل معلوم است. بهتر است قاضی این دادگاه از میان چند نفری که متهمان حوادث سال 88 را محاکمه کرده‌اند و مشهور به سخت‌گیری هستند نباشد. در عین حال طرف‌های دیگر ماجرا مانند آقای احمدی‌نژاد و نهادهایی که دخالت داشته‌اند نیز باید به طور همزمان محاکمه شوند.

 

-برای تأمین امنیت آنها (در حصرشدگان) نیازی به حصر نیست، مردم از آنها محافظت می‌کنند. ادامه حصر برای جلوگیری از فتنه جدید هم نامفهوم است. فتنه جدید همین کارهایی است که برخی از می‌کنند و همین حرف‌هایی است که می‌زنند. حصر با نظر شورای عالی امنیت ملی بوده؛ اما مطلب مهم این است که شورای عالی امنیت ملی فقط در زمان آشوب در کشور که حالت اضطرار پدید می‌آید حق صدور حکم حصر تا زمان پایان آشوب و اضطرار را دارد و ادامه حصر در این چند سال نیاز به حکم قضایی داشته است. شورای عالی امنیت ملی باید حکم خود را تغییر دهد و به تأیید رهبری برساند. من فکر می‌کنم دلیل حصر، بیشتر این است که فکر می‌کنند اگر اینها بدون عذرخواهی آزاد شوند، نظام آسیب می‌بیند؛ در حالی که این‌طور نیست. هر نظامی منتقدانی دارد و تا زمانی که دست به سلاح نبرده‌اند، باید آزاد باشند. همچنین برخی مخالف محاکمه رهبران معترض هستند چون نمی‌خواهند تخلفات طرف دیگر فتنه و نادرستی تبلیغاتی که در چند سال اخیر صورت گرفته است، روشن شود. لذا بهترین راه این است که آنها آزاد شوند و اگر تخلفی کرده‌اند، مجازاتش همین چند سال حبس آنها باشد.

 

 

مخالفین آشتی ملی نمکی تازه بر زخم کهنه پاشیدند


مخالفین آشتی ملی نمکی تازه بر زخم کهنه پاشیدند

وبلاگ > شاه‌محمدی، حمیدرضا 

 

 قاطبه مردم شریف ایران در اینکه در انتخابات سال 88 و حوادث بعد از آن فتنه ای سترگ بر ملت ایران حادث و شکافی عظیم بین دولت - ملت و ملت - ملت رخ نمود تردیدی ندارند. اما در مورد عوامل این فتنه اتفاق نظر وجود ندارد. جناح حاکم، بازندگان انتخابات را متهم فتنه می داند که به قواعد بازی تن نداده وبه اصطلاح جر زنی نموده و به نظام افترا بسته است. در مقابل گروه بازنده، انتخابات را مغشوش و جناح مقابل را متهم به تخلف و تقلب در انتخابات کرده و اعلام داشته چگونه به انتخابات دولتی که خود اصول گرایان رئیس دولتش را  دروغگو و غیر قابل اعتماد میدانند (تا حدیکه  وزیر خارجه اصول گرایش او را راوی  24 دروغ در 20 سطر اعلام میکند) میتوانند اعتماد داشته باشند؟

  در دیگر سو گروهی( اصول گرایانی چون مطهری و افروغ) برای  هر دو طرف ماجرا در این فتنه سهمی از تقصیر  قایل هستند. و معتقدند سوء مدیریت بحران موجب شده تا مهار یک اعتراض مسالمت جویانه طبیعی از طریق شنیدن و برسمیت شناختن صدای معترضین و برخورد اقناعی با آن   به سرکوب اعتراضات توسط قوای قهریه انجامد .

  فارغ از اینکه مسببین این آسیب بزرگ به وحدت ملی کشورچه کسی بوده باشد، در این وقایع دهها خون بناحق بر زمین جاری و هزاران دل شکسته و صدها نفر زندانی و رسوائیهایی چون ماجرای کهریزک بر پیکر این کشور زخمی چرکین وارد کرد.

 پیروز انتخاباتی که با این همه هزینه از جیب نظام و اصول گرایان به قدرت رسید. باشعار دزد گیر بزرگ، بزرگترین فساد های تاریخ کشور را به ثبت رسانده و جز اسباب شرمساری برای حامیانش  دستاوردی نداشت . همو  با  دیپلماسی  "آنقدر قطعنامه صادر کنید تا قطعنامه دانتان پاره شود" و آب را بریز به اونجائیکه میسوزه"  کشور را تا ورطه پرتگاه پیش برد تا آنجا که اینک هزاران عاقل در بیرون کشیدنش وامانده اند.

  واکاوی این زخم چرکین بقدری دردناک است که قلم از یادآوری دوباره آن بر خود میلرزد. اینکه واقعیت انتخابات سال 88 چه بود و کدامین قرائت از فتنه قرین حقیقت، دیر یا زود  توسط تاریخ بر ملا خواهد شد. اما تردیدی نیست که سوء مدیریت این بحران و خصوصا فضای یک جانبه رسانه های حاکم، نه آنکه آبی بر این آتش نبوده بلکه بنزینی بود بر شعله های آن.

  هر چه بود 4 سال نا میمون گذشت و انتخابات سال 92 ورقی دیگر بر این دفتر زد. مردم دل شکسته  و بریده از صندوقهای رای دوباره با صندوقها آشتی کرده و به میدان آمدند. با پیروزی دولت اعتدال گرای روحانی زمینه وفاق ملی دوباره فراهم آمد. شور و نشاط دگر باره ای بر کشور عزیز سایه افکند. مردم از اینکه صدایشان شنیده شد و نظام از اینکه توانسته است اعتماد مردم را جلب کند جانی دوباره گرفتند.

  در آنسو شرایط منطقه ای و بحرانهای کشور های  اسلامی و عربی از شاخ افریقا تا خاور میانه در اطراف کشور، بر ضرورت بیش از پیش وحدت ملی تاکید و  بر همگان یاد آوری نمودکه دمکراسی  محصول یک ساختار سیاسی قابل خرید از بیرون نبوده بلکه  معلول یک ساختار  فرهنگی اجتماعی و اقتصادی مناسب است.

  تحت این شرایط جدید و فضای انتخاباتی بعد از سال 92 افکار عمومی انتظار آن داشت. که با شکستن شدن  حصر محصورین و آزادی زندانیان انتخابات 88  بر این زخم 5 ساله مرهم گذاشته شده و همه چیز به فراموشی سپرده شود.

  مگر جز این بوده که اگر حصر و زندان معترضان مرتفع میشد آنها از دولت منتخب نظام و مردم حمایت میکردند که کردند؟ و به  تنور  آشتی ملی اکسیژن میرساندند؟ مگر نه این است که قائله انتخابات 88 دیگر موضوعیت ندارد؟   و مگر تحت شرایط بین المللی فعلی و گفتگو های طاقت فرسای ایران و غرب و تحریمهای خرد کننده،  این فضای آشتی ملی جز سنگینتر کردن کفه گفتگو های هسته ای یه نفع مردم ایران کارکرد دیگری میداشت؟

  اما افسوس  در سالگرد 9 دیماه نه تنها دیگی برای همگرایی کشور نجوشید و بر این زخم چرکین مرهمی گذاشته نشد. بلکه باز اشتباهات گذشته در به تنهایی به قاضی رفتن رسا نه های حاکم و راضی بر گشتنشان تکرار گردید. و همچنان بی توجه به ریشه های موضوع ، و شنیده نشدن  صدای "درست یا نادرست" معترضین توسط رسانه های داخلی،    رسا نه ها خارجی و  بی بی سی   عامل به صحنه کشاندن میلیونها ایرانی و تهرانی و مناقشات بعد از انتخابات  سال  88  قلمداد شد.

  ولی کسی توضیح نداد که چرا باید بی بی سی و رسا نه های خارجی که همگی فیلتر و تحت پارازیت و دور از دسترس هستند از این همه نفوذ در داخل کشور برخوردار باشند؟ به رسا نه های داخلی و ملی ما چه رفته است که مردم به آن بی اعتماد ولی  به رسانه استعمار پیر اعتماد میورزند؟

  چگونه است که مردم به گفته ها و تبلیغات  رسا نه های داخلی و ملی کشور با  دهها هزاران میلیارد ریال بودجه و صدها  شبکه رادیویی و تلویزیونی 24 ساعته گوش نداده ولی پخش روزانه تنها چند ساعت بر نامه عمدتا خبری توسط این رسانه وابسته به دولت شاهنشاهی انگلیس می تواند اعتماد مردم را جلب نماید؟

  چگونه  تحلیلگران  رسانه ملی، تشابه این گونه ادبیات را با ادبیات رژیم شاهنشاهی در سال 57 فراموش میکنند. حال آنکه مردم انقلابی ایران خوب بخاطر دارند که در فضای رسا نه ای تک صدایی زمان شاه، وقایع منجر به انقلاب 57 را از چه رسا نه ای  دنبال میکردند. و لذا تنها وقتی میتوانند بر تحلیلهای  رسانه  ملی باور کنند که نظر شاه را در عاملیت رادیو بی بی سی و دولت انگلیس در سرنگونی سلطنتش.

  حال اگر اذعان داریم سیاست رسا نه ای حرفه ای آنها ایجاب مینماید در ظاهر بی طرفی منویات خود را زیرکانه القا نمایند، سیاست ناشیانه و صریح تک صدایی رسانه ای ما ره به کجا برده است؟ جز این است که هر چه تک صدایی بلندتر فریاد میکشد؟ گوشهای کمتری برای شنیدن می یابد؟ اگر این واقعیت تلخ را قبول نداریم؟ کافیست به تعداد  زیر نویسها وکامنتهای موافق و مخالف این موضوعات  در پاورقی سایتهای خبری خود اصول گرایان نظری بیا فکنیم.

  خلاصه آنکه در 9 دیماهی دیگر مخالفین وفاق ملی کشور نه تنها موجبات آشتی ملی و فراموش شدن کدورتهای گذشته را از طریق پاک کردن آثارش فراهم نساختند. بلکه  تا توانستند بر آتش تفرقه دمیدند. و بر زخم کهنه نمک پاشیدند.

 

تو که نوشم نیی، نیشم چرایی       تو که یارم نیی، پیشم چرایی

 تو که مرهم نیی ریش دلم را       نمک پاش دل ریشم چرایی

 

 حمید رضا شاه محمدی -دهم دیماه 1393