روز پزشک مبارک: داستان زیبای زندگی معمولی یک پزشک




نقل از وبلاگ > مؤذن جامی، محمدهادی - اول شهریور زادروز شیخ الرئیس ابوعلی سینا و روز پزشک است.با تبریک روز پزشک ، این داستان را به همه شما تقدیم می کنم .

این داستانِ یک پزشک است. دکتر داستان ما در حال حاضر در استرالیا زندگی می کند. زندگی بسیار مرفهی دارد، زندگی که هیچیک از همکلاسی هایش خواب آن را هم نمی دیدند. همه ما می خواهیم در زندگی به بالاترین چیزها دست یابیم. در هر کلاس می خواهیم شاگرد اول باشیم، گرانترین لباس های بازار را بخریم، کفشهایمان جزء کفش های تک باشد، بلندترین و گرانترین اتومبیل شهر را می خواهیم، زیباترین و خوشگلترین دختر شهر را می خواهیم، دوست داریم بچه هایمان از زیباترین و بهترین بچه های مدرسه خود باشند. می خواهیم بهترین پست ها را داشته باشیم، دلمان می خواهد اگرکاری را شروع کردیم، یک شبه به اوج برسیم و همه ما را به عنوان الگوی "موفقیت" بشناسند.
اما دکتر داستان ما انسان کاملاً متفاوتی بود. او می خواست یک زندگی "معمولی" داشته باشد. در هیچ امتحانی قصد نداشت رتبه ی اول را کسب کند. هنگامی که همکلاسی هایش کل شب مشغول حفظ کتاب و جزوه بودند، یا در حال جا کردن خود در دل اساتید برای گرفتن نمره ای بالاتر، او تنها 2 یا 3 ساعت مطالعه می کرد و سپس بدون هیچ استرسی به خواب عمیقی فرو می رفت و عقیده داشت که نمی تواند برای چند نمره اضافی خواب خود را "فدا" کند. همکلاسی هایش "ساده زیستی و معمولی" بودن او را مورد تمسخر می گرفتند و او را "احمق" می نامیدند، اما دکتر راضی و خوشحال بود. با نمره ای متوسط MBBS (پزشکی عمومی در کشورهای هند و پاکستان) خود را گرفت.تمام همکلاسی هایش بعد از اخذ مدرک پزشکی عمومی، تلاش خود را چند برابر کردند تا بتوانند تخصص خود را بگیرند و جزء بهترین های جامعه باشند ولی دکتر تصمیم گرفت درس خواندن را متوقف کند و در یک بیمارستان کوچک به عنوان دکتر شیفت شروع به کار کرد. دوستان او بعد از کار در شیفت صبح به کلینیک های خصوصی می رفتند و ناهار خود را با عجله به اتمام می رساندند تا مریض های بیشتری را ویزیت نمایند و شبها نیز مشغول خواندن جزوه های تخصصی خود بودند. اما دکتر بعد از برگشت از بیمارستان با آرامش کامل ناهار می خورد،کمی استراحت می کرد و عصر هنگام به پیاده روی می رفت، تلویزیون نگاه می کرد، کتاب می خواند، موسیقی گوش می کرد، به دیدن دوستان و آشنایان خود می رفت، و اگر مریضی به در خانه او مراجعه می کرد بدون هیچ شکایتی به صورت رایگان او را معالجه می کرد. او به فکر افزایش درآمد خود نبود و با همان حقوق اندک تلاش می کرد از زندگی لذت ببرد. خانه ی کوچی کرایه کرد، کولر گازی هم وصل نکرد. یخچال کوچکی برای آشپزخانه ی کوچکش خرید و با موتور به سرکار رفت. در این هنگام پدر و مادرش از او خواستند ازدواج کند. دکتر در این باره نیز "معمولی" رفتار کرد. هنگامی که تمامی دوستانش به دنبال زیباترین، پولدارترین و خانواده دارترین دختران می گشتند، دکتر با دختری معمولی از خانواده ای ساده و متوسط ازدواج نمود. با هم به خانه ی کوچک خود رفتند و با شادی به زندگی ادامه دادند. بعد از چند سالی بچه ها هم وارد زندگی دکتر شدند. بچه هایی بسیار عادی. دکتر به جای ثبت نام بچه های خود در گرانترین مدارس خصوصی، آن ها را در مدرسه ی دولتی محله خود ثبت نام کرد. دکتر هیچگاه از آنها نمی خواست که شاگرد اول مدرسه شوند و به آنها فهماند که درس خود را در حد نیاز فرا گیرند و قبول شوند. بچه ها هم با نمرهای متوسط کلاس ها را قبول می شدند و از شیوه زندگی خود لذت می بردند. از مدرسه برمی گشتند، در کنار پدر و مادر خود ناهار می خوردند، کمی استراحت می کردند، سپس درس می خواندند، عصر هم بازی می کردند و شب قبل از خواب به همراه پدر خود به پیاده روی می رفتند. اما زندگی دکتر اینگونه به پایان نرسید. پیچ کوچکی در جاده ی زندگی دکتر به وجود آمد. تصمیم گرفت از کشورش خارج شود و به کشور دیگری مهاجرت کند. دوستان دکتر هم در تلاش بودند تا مهاجرت کنند و در کشورهای جهان اول به بهترین ها برسند.
لذا روزها را در صفهای بلند سفارتخانه های آمریکا، بریتانیا و استرالیا می گذراندند و مدام به دنبال آشنایی بودند تا چند روز زودتر از بقیه به آرزوهایشان برسند. اما دکتر کشوری بسیار " معمولی" را انتخاب نمود که هیچگونه صفی در سفارتخانه های آن وجود نداشت. او به کشور مالدیو رفت و در بیمارستانی مشغول به کار شد. خانه ی ساده ای کرایه کرد و همسر و بچه هایش را به آنجا برد. دوچرخه ای برای خود و بچه هایش خرید و بعد از اتمار کار به همراه خانواده از مناظر زیبای مالدیو لذت می بردند. آخر هفته ها به مسافرت می رفتند و دوستان فراوانی پیدا کردند. تا اینکه دکتر روزی اطلاعیه ای در روزنامه دید که در آن سازمان بهداشت جهانی (WHO) از چند دکتر عمومی، بدون مدرک تخصص و با تجربه چند ساله خواسته بود تا به یکی از روستاهای دور افتاده در استرالیا رفته و در بیمارستانی مشغول به کار شوند. دکتر برای این شغل اقدام نمود و به استرالیا مهاجرت کرد.
  دولت خانه ای در روستا به او داد و او در بیمارستان مشغول به کار شد. بعد از چند سال به خاطر حسن برخورد و حس نوع دوستی و پشتکارش به ریاست بیمارستان رسید. دولت 2000 متر زمین زراعی به او اختصاص داد و دکتر نیز به کمک فرزندان معمولی خود آنجا را به مزرعه ای آباد تبدیل نمود. در حال حاضر او در خانه ای با 5000 متر مربع مساحت زندگی می کند و جگوار خود را در کنار پورشه ی همسرش در پارکینگ اختصاصیشان نگه می داردو بچه ها و همسر معمولی او در کنارش هستند.می خواهم بگویم علاوه بر بهترین شدن، شاگرد اول شدن، پولدارترین شدن، راه دیگری هم در زندگی وجود دارد. راه "اعتدال" و "معمولی" بودن. این همان راهی است که تمام شادی در آن وجود دارد. اما ما راه بهترین ها را انتخاب می کنیم و در این راه آنقدر با سرعت می رویم که شادیهای زندگی را یکی پس از دیگری جا می گذاریم و در آخر راه تنها می مانیم، بدون شادی و لذت.کاش ما هم شاد بودن و لذت بردن از زندگی را بر موفقیت و بهترین شدن ترجیح دهیم.
 کاش ما هم "معمولی" باشیم!

توهین، تهمت، افترا و دروغ علیه هاشمی رفسنجانی در مجلس


اعتراض دفتر رئیس​مجمع تشخیص مصلحت به «توهین، تهمت، افترا و دروغ علیه هاشمی رفسنجانی» در مجلس

سیاست > احزاب و شخصیت‌ها - دفتر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در جوابیه​ای به اظهارات برخی نمایندگان در جلسه علنی امروز پاسخ داد.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در این جوابیه که نسخه​ای از آن در اختیار خبرآنلاین قرار گرفته، آمده است: در مراسم بررسی برنامه‌های وزرای پیشنهادی رئیس جمهور محترم در مجلس شورای اسلامی، در روز دوشنبه، مورخ 21/5/92 بعضی از نمایندگان محترم که به عنوان مخالف برنامه‌های دولت جدید صحبت می‌کردند، متأسفانه عنوان خویش و قداست یک نهاد قانونی را فراموش کردند و به جای انجام وظیفه قانونی خود که نشانه مجلس زنده و پویا در نظام جمهوری اسلامی است، در اقدامی فراقانونی، تریبون مقدس مجلس شورای اسلامی را که مذاکرات آن به صورت مستقیم از صداوسیما پخش می‌شد، آلوده به توهین، تهمت، افترا و دروغ علیه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و خانواده ایشان کردند.

اگرچه نمایندگان محترم در فضای عمومی مجلس، مانند مردم عزیز در فضای عمومی جامعه، با اظهار تأسف، از ادبیات این گروه انگشت‌شمار اعلام برائت کرده‌اند، اما برای اطمینان‌خاطر بیشتر مردم و مسئولان و برای ماندگاری در تاریخ، اعلام می‌شود که نقل‌قول از آیت‌الله هاشمی رفسنجانی درباره شورای نگهبان صحت نداشته و تکذیب می‌گردد.

اشاره این بخش از جوابیه دفتر هاشمی رفسنجانی به اظهارات حکیمی نماینده رودبار برمی گردد که در بخشی از سخنان خود در مخالفت با کابینه پیشنهادی رئیس جمهور گفت: در جلسه‌ای که خدمت هاشمی رفسنجانی بودیم ایشان شورای نگهبان را ماشین امضای رهبری نامیدند که ما جلسه را در اعتراض به سخنانش ترک کردیم.

در ادامه جوابیه مذکور آمده است: این گروه که از چهار سال بمباران تخریبی خویش برای رویگردانی مردم از اصل اسلامی اعتدال نتیجه معکوس گرفته‌اند، با علم به پخش مستقیم مذاکرات مجلس از رادیو و تلویزیون، گویی دنبال فرصتی می‌گشتند تا پس از انتخاب دکتر روحانی، با توهین و تهمت به شخصیت‌های محبوب جامعه، انتقام خویش را از مردم بگیرند و تأسف بیشتر این است که برای انجام اقدام خلاف قانون و اخلاق خویش، مقدس‌ترین نهاد جمهوری اسلامی را انتخاب کرده‌اند.

انشاءالله هیأت رئیسه محترم مجلس شورای اسلامی امکان پاسخگویی و دفاع به افرادی را که به ناحق به آنان تهمت و افترا وارد شد، خواهد داد و نهادهای مسئول امنیتی و قضایی، پیگیری می‌نمایند که اگر چنین شود، محافل خاص برای القای اختلاف بین بزرگان انقلاب اسلامی شناسایی و به مردم عزیز معرفی خواهند شد.

گفتنی است این جوابیه به امضای مسئول دفتر، دفتر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام رسیده است.


 

آماری تاسف برانگیز برای مدیران آی تی

مقایسه متوسط سرعت اینترنت ایران با افغانستان
فناوری اطلاعات > اینترنت - بدنبال انتشار خبر افزایش سرعت اینترنت در انگلیس، یکی از کاربران محترم خبرآنلاین از ما خواست تا مقایسه ای بین سرعت اینترنت ایران با افغانستان را داشته باشیم.

 

آنچه در زیر می آید بر اساس گزارش کمپانی آکامای  و دو متغیر متوسط سرعت اینترنت (Average connection speed) و متوسط حداکثر سرعت اتصال به اینترنت به ثبت رسیده در کشور مورد بررسی (Average peak connection speed)، تنظیم مقایسه ای شده است:

Average connection speed

بر اساس نقشه ای که در زیر می بینید متوسط سرعت اینترنت در ایران 634 کیلوبیت بر ثانیه (فصل اول سال 2013) و در افغانستان 820 کیلوبیت بر ثانیه بوده است.

.

متوسط سرعت اینترنت ایران 634 کیلوبیت بر ثانیه

.

متوسط سرعت اینترنت در افغانستان 820 کیلوبیت بر ثانیه

 

 

Average peak connection speed

مطابق نقشه زیر متوسط حداکثر سرعت اینترنت در ایران 3164 کیلوبیت برثانیه ودر افغانستان 8656 کیلوبیت بر ثانیه بوده است.

.

متوسط حداکثر سرعت اینترنت در ایران 3164 کیلوبیت

 

.

متوسط حداکثر سرعتی اینترنت افغانستان 8656 کیلوبیت بر ثانیه

 

از آنجایی که آمار مقایسه ای به صورت نمودار در مورد افغانستان از سال 2007 به بعد موجود نیست، لذا به ناچار نمودار مقایسه ای از فصل سوم 2007 تا مارس 2013 را بین دو ایران و آذربایجان انجام داده ایم که در جدول زیر مشاهده می کنید:

برای دیدن نمودار زیر در ابعاد بزرگتر روی تصویر کلیک کنید

.

نمودار مقایسه ای روند رشد سرعت اینترنت بین ایران و آذربایجان(قرمز ایران/آبی آذربایجان)

 

همان طور که در نمودار بالا مشاهده می کنید، روند رشد در ایران در فصل اول 2009 به 845 کیلوبیت بر ثانیه رسیده اما بعد از آن روند منفی را طی کرده و به 629 کیلوبیت بر ثانیه در فصل اول 2013 رسیده است. (رقم 634 رقم کنونی هنگام گرفتن گزارش از آکامای در 19 مرداد 1392 است.)

این در حالی است که در تاریخ 5 خرداد 1392 خط اینترنت فیبر نوری EPEG که بیش از 5 هزار کیلومتر آن در ایران است، افتتاح شد و این خط قابلیت انتقال اینترنت با سرعت 3.2 ترابایت بر ثانیه را از اروپا به ایران و بعد عمان و ... دارد.

سوالی که مطرح می شود، این است که این همه هزینه چرا خروجی نداشته است؟ و مدیران مسوول وقت اینترنت باید پاسخگو باشند!

 

{آکامای Akamai شبکه ای از سرورها جهت انتقال محتوای اینترنت است که مقر آن در کمبریج ماساچوست بوده  و درآمدی بیش از 1 میلیارد دلار در سال داشته و با الگوریتم خاصی محتوای سایتهای اینترنتی تعریف شده برای شبکه و سرورهایش را برای کاربران اینترنت در جهان در سریعترین زمان ممکن توزیع می کند.}

عید سعید فطر بر شما مبارک


اس ام اس جدید تبریک عید فطر


نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد

باده خرم عید است که در ساغر شد

روز عید است ، سوی میکده آیید به شکر

که ببخشند هر آنکس که در این دفتر شد . . .

عید سعید فطر بر شما مبارک

مورد عجیب آقای روحانی

مورد عجیب آقای روحانی - حسین انتظامی


  تابه حال دیده اید کسی بگوید من افراطی ام؟ یا بگوید من آدم بی ملاحظه ای هستم؟ یا بگوید رانندگی ام بد است؟ 


ارسطو هر فضیلت را، بین دو رذیلت می داند که وضعیت افراطی و تفریطی آن هستند. مثلا یک سرطیف، تهور و بی باکی و ببخشید کله خری است و سرطیف مقابل، ترس و جُبن است اما نقطه تعادلی، شجاعت است. یک سر طیف، افراط است و سر دیگر تفریط . کلام معصوم است که «الجاهل، مُفرِط او مُفرّط». اعتدال، وضعیت تعادلی و لاجرم فضیلت است.‌ این را همه قبول دارند ولی مشکل آنجاست که هر کسی خود را همان نقطه تعادل می پندارد!

تاکنون دیده اید بجز کسانی که بتازگی گواهینامه‌ گرفته اند کسی قبول کند که رانندگی اش بد است؟! ممکن است او از نظر ما بی محابا و پر خطر رانندگی کند اما او خودش را معیار می داند و ما را دست و پا چلفتی و کُندران می نامد . از آنجا که همه چیز وضعیتی طیفی دارد کسانی نیز هستند که از نظر او بی محابا و پرخطرند. طبیعی است همان آدمها از نظر ما کمتر از دیوانگان زنجیری نیستند!

در واقع، خود ما هم به آفت «خود مرکز پنداری» مبتلاییم زیرا وقتی او را بی محابا خوانده ایم، ‌خود را محور عالم و حد وسط تلقی کرده ایم و لذا فِرزتر از خود را بی محابا و کندتر از خود را دست و پا چلفتی نامیده ایم.
در طیف، ‌بسته به این که کجا را مرکز بدانیم، افراط و تفریط مشخص خواهد شد. وقتی ما آدمی را ترسو می نامیم ناشی از آن است که خود را ملاک شجاعت (تعادل) در نظر گرفته ایم و طبیعی است او را که نسبت به ما انحراف چپ دارد ترسو بخوانیم. حال اگر بعدا مختصات عوض شود و همان فرد هم مثل خود ما خودش را نقطه مرکزی و محور عالم تلقی کند طبیعی است ما که نسبت به آن نقطه، انحراف راست داریم از نظر او «کله شق» باشیم.

این روزها کسانی از «اعتدال» دم می زنند که موجب تعجب و بلکه مضحکه است. مصادیقی از اعتدال را هم بر می شمارند که از نظر داور منصف یا افکار عمومی یا رئیس جمهور منتخب (به عنوان نماد این گفتمان) سراپا افراط گری است و اساسا مردم از ترس همانها به اعتدال رای داده اند. البته تا همین جای کار هم خیلی پیشرفت کرده ایم که قبول کنیم «اعتدال» چیز خوبی است زیرا تا چند هفته پیش، اعتدال و پرهیز از افراط گری مساوی وطن فروشی و سازش و ضدیت با ارزشها و لامذهبی و بی غیرتی بود !
آقای دکتر روحانی با دو مشکل مواجه است . مشکل اول همین که گفته شد یعنی هر کسی خودش را ملاک «اعتدال» می داند و انتظار دارد چپ و راست نقطه ای که او ایستاده است بترتیب افراط وتفریط نامیده شود ! و لذا به مبدع این گفتمان هم آدرس می دهد که بیا خودت را با من تطبیق بده!

اما مشکل دوم آقای روحانی در مواجهه با افراطیون است. افراطیون که بیکار نمی نشینند. اساسا نان آنها در دعوا و افراط گری است. فلسفه وجودی، نیروی پیشران، شرط پایداری و شیوه رویش و زایش آنها شلوغ کاری و شعار و تجارت عبارات و افشاگری خیابانی و زورگیری و رگ گردن است. اگر در خیابان، یک جاهل قمه کش جلوی شما را بگیرد چه می کنید؟ شما در مقابل نعره های او ، نعره می زنید؟ در برابر قمه آخته او برق چاقوی ضامن دار نشان می دهید یا ترجیح می دهید بدون تولید درگیری، ماجرا را فیصله دهید؟

مشکل دوم آقای دکتر روحانی همین جاست. او در مقابل بحران هایی که برایش درست می کنند نمی تواند «مقابله به مثل» کند زیرا این شیوه ها را قبول ندارد . واکنش او از جنس سخت نیست. واکنش نرم هم اگر چه مبنایی است اما به همان میزان بطئی و زمان بر است . خیلی وقت ها هم زمان، متغیر تعیین کننده است و ممکن است به همین دلیل موفق شوند ضربه ای کاری به او بزنند و او را ناکار و ناکارآمد کنند.