علی کریمی از فوتبال خداحافظی کرد


علی کریمی از فوتبال خداحافظی کرد


علی کریمی برای همیشه از دنیای فوتبال خداحافظی کرد.


علی کریمی، کاپیتان سابق تیم پرسپولیس و بازیکن پیشین تیم ملی امروز (یکشنبه) از فوتبال خداحافظی کرد.

کریمی پیش از این یک بار در زمانی که پیراهن پرسپولیس را به تن داشت، پس از شکست سرخپوشان در دیدار پایانی جام حذفی برابر سپاهان اصفهان همراه با مهدی مهدوی‌کیا از فوتبال خداحافظی کرده بود ولی در ادامه از تصمیم خود منصرف شد و با پوشیدن پیراهن تراکتورسازی به فوتبال بازگشت.

کریمی مرد سال 2004 فوتبال آسیا شناخته شد و سابقه بازی در بایرن مونیخ و شالکه را نیز در کارنامه داشت. او 127 بازی ملی را به نام خود ثبت کرد و در جام‌جهانی 2006 نیز یکی از 23 بازیکن تیم ملی بود.


علی کریمی پس از حرف و حدیث‌های فراوان و علیرغم اینکه دوست داشت با پیراهن پرسپولیس از دنیای فوتبال خداحافظی کند اما پس از سه پیشنهاد و عدم تمایل قرمزپوشان برای جذب او تصمیم خود را گرفت و از دنیای فوتبال خداحافظی کرد.

علی کریمی در پی تصمیم مبنی بر خداحافظی نامه‌ای در این خصوص نوشت که متن آن را در زیر می‌خوانید:


"به نام خالق هستی

میخی بر دیوار کوبیدم و کفش‌هایم را آویختم

خداحافظی همیشه تلخ و ناگوار است جدایی از عشقی که تار و پود وجودت را در تصرف دارد کار آسانی نیست. یک بار صرفا تحت تأثیر خداحافظی غریبانه مهدوی‌کیا تصمیمی افراطی گرفتم و فضای اندوهبار آن همه بی‌اعتنایی من را از فوتبال بیزار کرد و حالا خود را در پایان دیدم.

هر چند همین تصمیم افراطی و عجولانه باعث شد تا بعضی‌ها همه چیز را تمام شده بدانند و من را با دست خود به مسلخ ببرند.

با توجه به شرایطی که در آن قرار دارم راهی جز ترک صحنه برایم نمانده و این تصمیم را در حالی که تمام وجودم را شک و تردید و اندوهی ناشناخته گرفته با مردم خوب و مهربان وطنم به اشتراک می‌گذارم. تصمیم قطعی و برگشت‌ناپذیر. از این پس هواداری متعصب برای تیم محبوب پرسپولیس و تیم ملی کشورم خواهم بود. دوست دارم این را وظیفه خود می‌دانم از تمام سروران و مهرآفرینانی که مرا از یک فوتبال خیابانی به میادین جهانی همراهی و مساعدت نمودند تشکر کنم و البته تقاضا دارم اشتباهات و خطاهای این حقیر که در مقاطعی موجب آزردگی خاطر نگرانی و رنجش احساسات پاکشان شده بخشوده و مورد عفو خود قرار دهند.

من علی کریمی هر چه دارم بعد از خدا از فوتبال و محبت این مردم است که البته خود را شایسته این همه محبت و لطف نمی‌دانم چرا که در حقیقت قهرمانان واقعی این مرز و بوم آنانی هستند که به خاطر آسایش من و امثال من از آسایش و جان خود گذشتند تا آن آسایش و آرامش نصیب ما شود. از همین رو با درود و سپاس به شهدا و جانبازان راه وطن و آزادی این عزیزان را شایسته و لایق بالاترین ستایش‌ها می‌دانم اما از اینکه نتوانستم با پیراهن تیم محبوبم پرسپولیس فوتبال را ترک کنم اصلا ناراحت نیستم زیرا این اتفاق عجیبی نیست.

البته هرگز تن به بازی خداحافظی که متأسفانه در فوتبال ما نوعی حرکت تشریفاتی،تبلیغاتی و بعضا ریاکارانه است نخواهم داد. بسیاری از بزرگان فوتبال ما بی‌سر و صدا خاموش شدند و گورستان فراموشی رهسپارشان گردیدند. در خاتمه قلبا اعلام می‌دارم که به خداحافظی از فوتبال تمام حوادث و حاشیه‌هایش را هم در همان زمین خاک کرده و آنچه در این مسیر برایش پیش آمده را تنها چالش‌ها، رقابت‌ها و احساسات مقطعی می‌دانم و بالاخره کلام آخر باز با هواداران که همواره برایم اهمیت بالایی داشته و خواهند داشت شما همیشه در قلب من خواهید بود. از تمام احترامی که طی این سال‌ها نسبت به من داشتید لذت بردم و سپاسگزارم.

سرانجام باید از این خاک رفت. خوشا آنکه پاک آمد و پاک رفت. خاک پای تمام ایرانی‌ها هستم.
"

برای مادر مرحومم حوا اکبر دخت که در ایام فاطمیه جان به جان آفرین تسلیم کرد و در مزار( درویشکش) روستایم گله دون آرام گرفت.

شاید هنوز بانگ اذان صبح خاموش نشده بود و هنوز نیتهای صف بستگان در دلهای مسجدیان منعقد نشده بود، که نفسهای گرم مادرم به شماره افتاد تانمازی دیگر را در آن بالا بالا روی ابرهابه مرادش اقامه کند.مادرم اجر زجرش را گرفت .در ایام شهادت فاطمه سلام الله علیه جان به جانان تسلیم کرد و مرا که او هم پدرو هم مادرم بود به سوگ ابدی نشاند.

برای دلم می نویسم د رلحظه هایی که جایی برای تنگی نفس نمانده و احساس ، خود احساس غریبی میکند

کجای ازل بود که جدایی از تو را پذیرفتم بی آنکه بدانم دشواری آن چیست و مکافات کدام نافرمانی جدایی ازدلم است

به خوابم می آیی هوایت به سرم می افتد وبه خوابم نیایی بیچاره می شوم

 خدایاعذاب الیمت را چشیدم و صبر را خسته کردم گاهی دلی شکسته گاهی سینه ای سوخته گاهی چشمی افروخته

و گاهی دلی مالامال از درد پیش روی دارم و جز به امداد تو ناامید م

مرابا خود ببر تا در کنارت لحظه ای باشم

  وفریاد جدایی را زمن بر گیر تا با تو صفیر عشق را بخوانم

من از دردی کهن گویم که با مردم نمی گویم

واز خوا ب خیال انگیز رویت برنمی خیزم

وبا دیدارهربارت جدا از پرده اسرار خود مانم

 بیاای بهترین دردآشنای من

بیاای کوه غم هارا به پشت خود کشیده

به تاراج غم دلها خمیده

 من از سوز جگر سوز تمناهای احساست خبردارم

مرامادربه جایی باخودت بنشان که بی تو سربه سر دارم

برای تو مادرم که در سیزدهم فروردین امسال به سفر رفتی ومن تا زنده ام سیزده بدر ها را با یاد تو به کوهساران می روم و سیل اشکهایم را نثار سبزه ها می کنم تا آب و سبزه پلی باشندمیان من و تو .

تیمی که فوتبال ایران را برای اولین بار جهانی کرد‎


تیمی که فوتبال ایران را برای اولین بار جهانی کرد‎

ورزش > فوتبال ملی - تیم ملی فوتبال ایران برای اولین بار در المپیک 1964 توکیو بود که در یک عرصه جهانی حضور یافت و خود را به دنیا نشان داد.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین ؛تیم ملی ایران در المپیک 1964 توکیو با آلمان شرقی، رومانی و مکزیک همگروه بود که مقابل آلمان شرقی 4- صفر و به رومانی 1- صفر باخت، اما با مکزیک به تساوی 1-1 دست یافت. این عکس مربوط به مسابقات مقدماتی المپیک است و در مسابقات المپیک 6 بازیکن شاهینی تیم ملی به علت مشکلاتی که با فدراسیون داشتند، از حضور در این مسابقات محروم و قدرت تیم ملی به شدت کاهش یافت.

ایستاده از راست: حسن حبیبی، زنده یاد محراب شاهرخی، نادر لطیفی، مصطفی عرب، زنده یاد محمد رنجبر، زنده یاد منصور امیرآصفی

نشسته از راست: زنده یاد حمید برمکی، زنده یاد حمید شیرزادگان، عزیز اصلی، همایون بهزادی، جلال طالبی

 

تیم ملی فوتبال ایران

این نوزاد نابغه زمان خود است .

تنها شش ماه دارد اما به راحتی صحبت می کند، هنگام گرسنگی از مادرش تقاضای شیر کرده و حتی می تواند یکی از آهنگهایی موتسارت را بنوازد.او نابغه است .
وبگردی 20:30 به نقل از روزگار نو : تنها شش ماه دارد اما به راحتی صحبت می کند، هنگام گرسنگی از مادرش تقاضای شیر کرده و حتی می تواند  آهنگ بنوازد.او نابغه است .


ایزابلا اونیشیک، نوزاد انگلیسی تباری است که از بدو تولد با نوزادان دیگر تفاوت داشت.

مادرش می گوید: ایزابلا وقتی به دنیا آمد با نوزادان دیگر در بیمارستان فرق داشت و  نگاهش عاقلانه و معنا دار بود، به همین نسبت وقتی چند روز از تولدش گذشت با صدایی نامفهوم اما معنا دار می گفت "ما" و در واقع به من و همسرم می فهماند که شیر می خواهد، و الان که او شش ماهه است با صدایی رسا می گوید: مادر ،من شیر می خواهم.

وقتی اولین بار سخنی از او شنیدیم باورمان نمی شد که دختر 3 ماهه ما بتواند به این شیوایی سخن بگوید اما الان که سه ماه از آن زمان گذشته ، می تواند خوذش به دستشویی برود، به آسانی راه رفته و از همه عجیب تر اینکه آهنگ مورد علاقه من که موتسارت آن را نواخته، به راحتی با پیانو بنوازد.


پدرش که 45 سال سن دارد می گوید: من همیشه در رویاهایم دخترم را جزو نوابغ به حساب می آوردم اما باورم نمی شد که روزی این روبا به واقعیت بپیوندد.

من و همسرم در زمان بارداری وی، هیچ اقدام خاصی نکردیم تا در اثر آن فرزندمان با هوش شود، تنها تغذیه سالم در آن دوران به همسرم کمک می کرد.


اما نکته جالب این است که او در طی دوران بارداری اش گاهی نیز به آهنگ های گوش می کرد و آن آهنگی را که از همه بیشتر دوست داشت، الان دخترم برایش می نوازد!!