گزارش تصویری: زیباترین مساجد جهان



 
 
مکه ـ مسجدالحرام

 
مدینه ـ مسجدالنبی

 
مراکش

 
ایران ـ مسجد امام اصفهان

 
مسجد جامع یزد

 
مسجد جمکران

 
 
کنیا

 
 
پاکستان

 
فیلیپین

 
قطر

 
اسپانیا

 
ترکیه 
 

میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ات می کرد بهت چی گفت ؟


 جایی که میری مردمی داره که می شکننت . نکنه غصه بخوری ... من همه جا باهاتم . تو تنها نیستی . تو کوله بارت عشق میزارم که بگذری ، قلب میزارم که جا بدی ، اشک میدم که همراهیت کنه ، و مـرگ ... که بدونی بر میگردی پیشم . --------------------

 ماموریت شما در زندگی بی مشکل زیستن نیست بلکه با انگیزه زیستن است . -------------------- 

مشکلات خود را با مداد بنویس و پاک کن را در اختیار خدا بگذار.

تقدیم به همه ی مادران

                                                           

آسمان را گفتم:

می توانی آیا

بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه

روح مادر گردی؟

صاحب رفعت دیگر گردی؟

گفت:

 نی نی هرگز

من برای این کار

کهکشان کم دارم

نوریان کم دارم

مه وخورشید به پهنای زمان کم دارم .         

...و خورشید غروب می کند.

                                                           

                                                           نوشته: نسیم                         

         هروقت میام خونه دراز کشیده است کمتر می تواند بنشیند. شوخی می کنم و می گویم:

-         اینتی دراز کشنی که انگار مه پیره کارسر دهیی.

مادرم با هزارتا یا علی بر می خیزد و با پانصد تا می نشیند

-         آخ کمرم واخ سرم. پسرم پاهامو چنگ بزن نمیدونم چرا تو گوشم صدای قطار می یاد. این دندونم را که کشیدین جایش خیلی درد می کنه.

در حالیکه مرتب از در بیرون می رود و از در دیگر وارد می شود، از پله ها چهار دست پایی بالا می رود ومی گوید

-         خدا مره نکوشنه، دکترخوامبه بورم مه همه جا ره خارهاکانه مایه ندارمه ، تتر بورد مسه نی یشته.

وقتی از دهمان بر می گردم سراغ همه  را می گیرد.

-         گل ابرو چتییه؟ زربانو خاره؟خارشیده خور ندارمه.

 تا ما بیرون می رویم بیرون و بر می گردیم، از همه می پرسد که اون چطوره اینها خوبند اون یکی مریض بود خوب شد وقت رفتن برای همه سلام می رساند تا ما یک ور می شویم می گوید :

-         پتو دکشم ؟بالش خانی؟ این تلیفون کی بیه ؟ وچه(انبیاء جان) هنیشته کایی کار دانی ؟هاکانم .خدایا، هاده قوتی. اون تا چشیه ؟ سبزی دانی پاک هاکانم ؟ سیب زمینی پوس هاکانم؟مه دس کار بر ننه، زوون دارمه بلبل، پینهمه دارمه شل(zevoon darme belbel pineme darme shel). ندومبه مه تسبه کو؟  لیوانش  همین اینجه دهییه؟  وچه مه قرصه ندینی ؟ من جواب دادم :

-          ونه تک استخون دیه ، دیه شییه.

-          یک نفر دنیه مه دس ناخونه بهیره. اتا قرص بخارم بلکوم سر کرفت(kareft ) بهیره . پسر حاج خانم چیشی گانه ؟

-         من گفتم:هیچی مادر با شما نبود با من بود

-         چیشی؟ شلوار؟

-          نه مادر

-         مه گوش بیموهه شلوار.

تازه تسبیهش را پیدا کرد گفت:

-         وچه امروز دو هزارتا قل هوالله ، هزارتا یا محمد بزومه .آخ کو قوت،خدا مره دس اش تر نکانه. مردم دارنه، مردی پشت سر بیهشته ، مه واری خاک به سر نیینه که مردی دس موس بمالسه و بورده (بمرده). وچه ها پلی خجالتی دارمه. مهدی ره اون دفه 500 تمن هادامه ، این دفه هیچی ندامه . آزیتا زنگ نزنده ندومبه ونه وچه چتییه ،خور ندارمه، سمبار بخارده ونه دندونه ،خاره؟ گفتم

-         مادر خوبه، بهتره با امیدجان و انسیه خانم رفتن ییلاق. در همین موقع خواست بلند بشود چادرش زیر پاهاش گیر کرد، نمی توانست آنرا از زیر پایش بیرون بکشد.  رفتم پاهایش را بلند کردم و چادر را بیرون کشیدم تا چرخاش آزاد شد بعدش راه افتاد.

-         عظیم جان مره قوت دنیه، انده قرص بخاردمه  ، ورم مده  بیتمه،الان ویندی راس ومبه شربت تربیت بخاردمه. چندم محرمه؟  لینگ ندارمه مچچد بورم ، امروز هفتم محرم هسه ؟

مادر احساس بدهکاری شدیدی به حسین(ع) دارد ، گفتم

-         مادر تو در حدی که توان داری نمازمی خونی دعا می کنی، تسبیح می زنی چرااحساس گناه می کنی ؟ ناراحتی برای بچه ات خوب نیست.

همین الان با طیبه(خواهرم که لال و عقب ماندگی دارد) دعواش شد بر سرشلوار

مادر: این تا مهشنه

 طیبه : میه(meye )

مادر با تندی گفت مه کو؟ اتا مه تن دره اتا دیگه ایجه دهیه ته بیتی.

طیبه :  من نا بیه  ....( men na baye)

به انبیا گفتم:

-          بیا من دارم تایپ می کنم دعواشونو حل کن .

بالاخره انبیا مشکل را به نفع طیبه حل کرد مادرم گفت:

-         خره سوارمه  ،خر چرخ درمه

 درکوچه اصلی ما دسته عزاداری ماه محرم(قوم بنی اسد) در حرکت بود صدای بلند گو می آمد . مادر گفت : وچه کی هسه ؟

گفتم : هیچی ننا کونه خره.

دوتایی آنجا روبرویم نشستن چهارچشمی مرا می پایند طیبه که متوجه ام شد ودید که دیدمش با دست راست روی فرش قسمت جلویش را می مالید . مادرم با تعجب به من خیره می شود که من با این صداهای پراکنده کلیدها و کامپیوتر چه کار می کنم . آن زمان قدیمتر هر وقت کتاب و قلمم را می دید می گفت:

 وچه درس خوندنی؟

می گفتم:

بله

 الان او درست است که پیر است و الگوریتم را حتی به صورت عامیانه نمی داند و یه جورایی خازن های نیمه سوخته ای دارد و سیم پیچیهایش گاه و بی گاه اتصالی می کند وجرقه ای می زند ( من یک ماشین آریا داشتم مدل 1346روزی که باران می آمد و آب از منافذ مختلف به سیمپیچی هایش می رسید برای خودش بوق می زد یا برف پاکنش راه می افتاد) پیری و کهنه شدن هم همین است و همه ما در این مسیر قرار می گیریم. آنها مثل خورشیدند پر نور و حیاتبخش اما غروب خواهند کرد. ما باید آنها را درک کنیم و همانطوریکه با بچه ها بازی می کنیم و مثل آنها لطیف وملایم می شویم و ادای آنها را در می آوریم باید با سالمندانمان هم اینگونه برخورد کنیم .راستی داشتم می گفتم ، مادر همیشه درحال پایش و ارزیابی پیرامونش است حتی اگر دراز کشیده و پتو روی سرش باشد باز هم می داند ، یعنی باید بداند که مثلاً محمد تقی(پسر بزرگم) از بیرون آمد یا نه . مهدی(پسر دومم) از دستشویی پایین چرا بالا نیامد . آیا من  ناراحت هستم(به نظر او) ؟اگر پیشش ننشینم و تحویلش نگیرم به او بر می خورد و می گوید:

-         من تلی دارمه (men tali darme) عظیم مه جه سرسنگینه(azim me ge sar sanguine)

حالا باید برایش توضیح بدهم که مادر این جوری نیست ، کار داشتم.

بله یک از بزرگان می گوید که: سالمندان مانند عتیقه گرانبها هستند (در مثل مناقشه نیست) باید در نگه داری آنها که ظریف وشکننده اند ، مدارا کنیم .شاید برای همین است که پیامبرعزیزمان در پاسخ یک رزمنده که پدر و مادر پیری داشت فرمود: اجر مراقبت ازپدر و مادر ازشمشیر زدن در رکاب من بیشتر است. پس ما تلاش کنیم و صبورانه با آنها زندگی کنیم.من روز مادر و زن را به مادر عزیزم وهمسر مهربانم وهمه زنان کشورم تبریک می گویم.