بیگاری - از خاطرات سربازی

                   بر گرفته از کتاب: سه صف آخر           نویسنده: عظیم چابک

      بیگاری در فرهنگ معین یعنی کارکردن بدون دستمزد و در فرهنگ دهخدا یعنی برای کسی کار کردن بدون جیره و مواجب . این واژه در ارتش تقریباً همان معنی را می داد البته وظایف یک سرباز یا حتی درجه داروظیفه این نبود که کاری کند که محصول و نتیجه کار وارد سبد ملی نشود یا به عبارت دیگر فرد بعنوان سرباز وطن در اختیارارتش قرار می گیرد تا آموزش های لازم جهت دفاع از کشور به او داده شود و ضمناً 20 ماه هم برای حفاظت از امکانات ، ادوات و... و تعمیق مهارتهای نظامی  با حفظ آمادگی خدمت نماید .

روزهای تعطیل که تمارین مشق نظام جمع (قدم رو – عقب گرد – به چپ چپ ، به راست راست – ایست ، آزاد – خبر دا ر - پیش فنگ – پافنگ – بدو رو خبر دار و... ) و تیراندازی و آموزش صحرایی و آموزش اسلحه و رزم شبانه هم اجرا نمی شد و ما سربازان به دنبال نظافت های شخصی و عمومی و شستن لباس بودیم .اما اکثراً این روزها زهر مارمان می شد . می آمدند ما را برای کارهای مختلف (بیگاری) داخل وخارج پادگان می بردند . یادم می آید اولین روزی که ما جلوی آسایشگاه به خط شدیم سرگروهبان گفت :

-          بناها دست ها بالا

-          نقاش ها دست ها بالا

-          منشی اسمشونو بنویس

-          کی رانندگی بلده ؟

توی سربازها وز وز بود ، نگین ما بلدیم ، اسیر می شین یک فرغون تحویل می دن، موقع تسوبه حساب آریا تحویل می گیرن ، نمی خواد بریم رانندگی .

-          برقکار . جوشکار ؟

-          صافکار ماشین – مکانیک ؟

-           منشی اسمشونو بنویس

-          خب مثل اینکه خیلی از شما خاصیت ندارین ، دست بالا نمی کنین ، چرا ؟

-          تو ، چی بلدی ؟

-           ما ؟ ( هوشنگ ... )

-           نه تو ، در ارتش ما نداریم .

-           خواننده

-           نه نه سگ اگه خواننده بودی این جا چیکار می کنی ؟

-          تو، توچی ، چی بلدی ؟

-           ورزشکاریم

-           دوی سرعت، سرگروهبان

-           معلومه از قیافه ات . 

-           از همین جا 100 متر بدو میله پرچم برگرد .

-          دیپلمه ها دست بالا

       من و شش نفر دیگر دست بالا کردیم

-          کی خوش خطه ؟

      دو نفر دست بالا کردند

-          اسمت چیه ؟

-          پرویز ....

-          برو دفتر

آن روز دو ساعت ما را نگهداشت ، مثل اینکه دنبال نقاش می گشت اما کسی دست بلند نمی کرد ، باز هم پرسید :

-          یعنی شما هیچکدوم نقاشی نکردین

با خودم گفتم بابا من کلی نقاشی تحویل معلم دادم  . دست بالا کنم از این وضعیت برزخی در بیام بهتره .

دست بالا کردم  و گفتم من کار کردم

-          اسمت چیه ؟

عظیم چابک

-          بیا بیرون

رفتم پیش سرگروهبان ، او مرا به همراه یک سرباز قدیمی به کوی درجه داران برد در آنجا یک استوار یکم بود که مرا توجیه کرد تا نرده های دور خانه های سازمانی را نقاشی کنم.

من گفتم :

-          سرگروهبان اینا  کار یک روزودو روز نیست از طرفی من به یک کمک نقاش که دم دستم باشد نیاز دارم .

آن روز را کار کردم ، دو روز بعد من و رمضانعلی... به منزل استوار رفتیم .

رمضان گفت :

عظیم می دانی که من خواننده ام ونقاش نیستم

گفتم:

آره ، همه عالم و آدم می دونن ، اونوقت من ...

-          حالا تو بخون من رنگ می زنم ، حواست باشه ببینی اوستات چی میگه.  

-          اول برو ، 5 تا نون لواش یک تن ماهی از فروشگاه بخر تا اوستات بگه بعدش چی کار کن .

جای شما خالی این جوری صبحانه خیلی وقته نخورده بودم آن روز رمضانعلی معلم کلایی ( خدا رحمتش کنه ایشان چندین سال قبل باتفاق نامزد گرامش در دریای خزر غرق شد ) رئگ ها را درست می کرد (در یک قوطی رنگ و تینر را قاطی می کرد ) و من با هنرمندی و تردستی ام نصفش را حروم می کردم و نصفه دیگه رو به نرده ها می مالیدم . و هی رنگ جدید متفاوت از رنگ قبلی درست می شد. جالب اینجاست پسر استوار که چای آورده بود و کمی زبانش می گرفت به من می گفت اس اس سا – چند سا سال نق نقاشین .

من خالی بند گفتم :

-          قد عمرت

-          چند سالته

-          14سال

-          پس یه کمی کمتر 

 بیگاری ها ادامه داشت یک روز بار کردن ماسه برای جناب سروان .یک روز چیدن میوه های خانه های ساز مانی ، خراب کردن رستوران قدیمی ، تدریس بچه جناب سروان ... ، کاشتن تیر تلفن در مسیر شاهرود به چهل دختر و ... راستی یادم رفت که بگویم که در اولین بیگاری که کار نقاشی بود بمن یک فقره نقاشی یخچال هم پیشنهاد شده بود .

راستش بیگاری هر چند بی پرستیژبود و یه جورایی همان فهلگی خودمان است اما بهتر از نظام جمع و تنبیه شدن بود . نه نه شاید این نوشته ها به ملت برسد نظر واقعی ام این بود که سربازی امر مقدسی است و نباید سرباز تحقیر شود .

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد