سال نو مبارک

سال و فال و مال و اصل و نسل و تخت و بخت         بادت اندرشهریاری برقرار و بر دوام

سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش           اصل ثابت ،نسل باقی،تخت عالی ،بخت رام


      سال نو بر همه ی ایرانیان مبارک باد

ملی پوش فوتبال در دام شبکه تلویزیونی ضد ایران !

پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۱۹:۰۷
در حالی که این شبکه آمریکایی، آشکارا به دشمنی با جمهوری اسلامی می پردازد معلوم نیست یزدانی چگونه حاضر شده به عنوان کارشناس با آنان همکاری کند
عرش نیوز :
   

جام گیشه؛

داریوش یزدانی ملی پوش سابق فوتبال کشورمان که چندی پیش به کشور آمریکا مهاجرت کرده است در برنامه های ورزشی شبکه voa (صدای آمریکا) به عنوان کارشناس حضور می یابد.

 

یزدانی تا کنون در چند برنامه این شبکه به عنوان کارشناس ورزشی حضور یافته است.

 

در حالی که این شبکه تلویزیونی آمریکایی، یکی از اصلی ترین شبکه هایی است که آشکارا به دشمنی با نظام مقدس جمهوری اسلامی می پردازد و همیشه دروغ پراکنی های زیادی درباره کشورمان انجام می دهد معلوم نیست داریوش یزدانی چگونه حاضر شده به عنوان کارشناس با این شبکه همکاری کند.

          نکته ای را تذکراً عرض کنم و قصد دفاع از کسانی که به نحوی با رسانه های وابسته به استکبار جهانی همکاری می کنندرا ندارم ، آن اینکه : آیا مخالفین نظام جمهوری اسلامی لزوماً ضد ایرانی هستند؟فکر کنم، این تعبیردرست نیست و نمی تواندکلیت داشته باشد. چه بسا موافقین دو آتشه با نظام اسلامی بابرخی تساحل،سکوت،بی درایتی و خیانت به بیت المال ، کاری ضد ایرانی می کنند.

علیرضا قزوه: بهار نیازی به نشان دولتی درجه یک ندارد


خبرگزاری فارس :علیرضا قزوه : رأی اعتماد به بهار در دست من و تو نیست. بهار نیازی به نشان دولتی درجه یک ندارد. بهار سرش کلاه نمی‌رود. فقط تماشا می‌کند و می‌خندد به سیاه بازی حاجی فیروزهایی که برای هم دست می‌زنند.

خبرگزاری فارس: علیرضا قزوه: بهار نیازی به نشان دولتی درجه یک ندارد

  بهار هم یکی مثل ماست که سرش کلاه نمی‌رود. کلاه از سر باد بر می‌دارد و به کلاهبردارهای سیاستمدار که ادای فرهنگ را درمی‌آورند، می‌خندد. بهار تاریخ مصرف ندارد اما آدم‌های زنده باد من و زنده باد دوست من و زنده باد دوست دوست من تاریخ مصرفی تا خرداد 1392 دارند.

بهار را نمی‌شود با اره برقی قطع کرد. هل داد و به زمین انداخت. اینها که با یک فوت جماعتی و یا رای گروهی دود می‌شوند و می‌روند هوا هیچ نسبتی با بهار ندارند. بهار را نمی‌شود برکنار کرد. رای اعتماد به بهار در دست من و تو نیست. بهار نیازی به نشان دولتی درجه یک ندارد.

بهار سرش کلاه نمی‌رود. فقط تماشا می‌کند و می‌خندد به سیاه بازی حاجی فیروزهایی که برای هم دست می‌زنند و برای هم گریه می‌کنند و خود را به قله‌ها شبیه می‌دانند. بهار اگر تصمیم بگیرد یک روز بساط شما را به خیابان می‌ریزد و شما را به خس و خاشاکی بدل می‌کند. بهار از جنس ریشه است و از جنس ادب است و از جنس شعر است . از جنس اصالت است.

بهار کاری به سالن‌های مجلل برج میلاد ندارد. بهار صبح‌ها از سمت بهشت زهرا و جوانمرد قصاب قدم به خیابان می‌گذارد و این همه دست‌های گرسنه را در سطل‌های زباله می‌بیند که دنبال چیزی می‌گردند و شباهنگام با افسوس کاغذی برمی‌دارد و می‌نویسد: شما حتی بازیگران خوبی هم نبودید.

بهار آمده است بگوید سالی که نکوست از بهارش پیداست. بهار با همه جدی ست. روزی سلیمان نبی مغرور شد. بادی تختش را کج کرد .سلیمان اعتراض کرد به باد که چرا تختم را کج می‌کنی. باد گفت راست باش تا راستت کنم.

بهار با کسی شوخی ندارد و اگر بخواهد ناگاه هزار شاعر را فرمان می‌دهد تا تخت سلیمانک‌ها را کج کنند. بهار آدم‌های فراوانی دارد که بدون نیاز به یارانه به یاری‌اش می‌روند و عیدیشان را از خدا می‌گیرند و از قطع بودجه‌شان نمی‌ترسند. حتی اگر فیلمشان را بگیرند و در صحن علنی جایی نمایش دهند.

ما مریدان حضرت بهاریم. امر امر اوست ،بهار ولایت عشق است نه چیز دیگر...

لحظاتی با غضنفردر زنگ تفریح

- غضنفر تو یک شب برف و بورانی داشته از سر زمین برمی گشته خونه ، یهو می بینه یکجا کوه ریزش کرده ، یک قطار هم داره ازون دور میاد ! خلاصه جنگی لباساشو درمیاره و آتیش میزنه ، میره اون جلو وامیسته . رانندة قطاره هم که آتیشو می بینه میزنه رو ترمز و قطار وامیسته . همچین که قطار واستاد ، غضنفر یک نارنجک درمیاره ، میندازه زیر قطار ، چهل پنجاه نفر آدم لت و پار میشن ! خلاصه غضنفر رو میگیرن میبیرن بازجویی ، اونجا بازرس بهش میتوپه که : مرتیکة خر ! نه به اون لباس آتیش زدنت ، نه به اون نارنجک انداختنت ! آخه تو چه مرگت بود ؟! غضنفر میزنه زیر گریه ، میگه : جناب سروان به خدا من از بچگی این دهقان فداکار و حسین فهمیده رو قاطی می کردم !

- می خواستن غضنفر رو شکنجه روحی بدن ، می فرستنش تو یک اتاق گرد ، میگن برو یک گوشه بشین !

- به غضنفر میگن یه معما بگو . میگه : اون چیه که درازه ، زرده ، موزه ؟!

- غضنفر میره مسابقه بیست سوالی ، رفقاش از پشت صحنه بهش میرسونن که : جواب برج ایفله ، فقط تو زود نگو که ضایع شه . خلاصه مسابقه شروع میشه ، غضنفر میپرسه : تو جیب جا میگیره ؟ میگن : نه . غضنفر میگه : ...ها ! پس حتماٌ برج ایفله !

- غضنفر میره خواستگاری . اسم دختر پروانه بود ولی غضنفر قاطی کرده بود ، یک بند بهش میگفته آهو خانوم ! خلاصه وقتی دختر میاد چایی تعارف کنه ، غضنفر میگه : دست شما درد نکنه آهو خانوم ! دختر شاکی میشه ، میگه : بابا اسم من پروانه ست نه آهو . غضنفر میگه : ای بابا فرقی نداره . حیوون حیوونه دیگه !

حکومت نظامی بود ، سروانه به غضنفر میگه که تو اینجا کشیک بده ، از هفت شب به بعد هر کسی رو تو خیابون دیدی در جا بزنش . حرفش که تموم میشه ، تا میاد بره سوار ماشینش بشه ، میبینه صدای گلوله اومد . برمیگرده میبینه غضنفر زده یک بدبختی رو کشته ! داد میزنه : احمق ! الان که تازه ساعت پنج بعد از ظهره ! غضنفر میگه : قربان این یه آدرسی پرسید که ، عمراً تا ساعت نه شب هم پیداش نمیکرد !