این
داستانِ یک پزشک است. دکتر داستان ما در حال حاضر در استرالیا زندگی می
کند. زندگی بسیار مرفهی دارد، زندگی که هیچیک از همکلاسی هایش خواب آن را
هم نمی دیدند. همه ما می خواهیم در زندگی به بالاترین چیزها دست یابیم. در
هر کلاس می خواهیم شاگرد اول باشیم، گرانترین لباس های بازار را بخریم،
کفشهایمان جزء کفش های تک باشد، بلندترین و گرانترین اتومبیل شهر را می
خواهیم، زیباترین و خوشگلترین دختر شهر را می خواهیم، دوست داریم بچه
هایمان از زیباترین و بهترین بچه های مدرسه خود باشند. می خواهیم بهترین
پست ها را داشته باشیم، دلمان می خواهد اگرکاری را شروع کردیم، یک شبه به
اوج برسیم و همه ما را به عنوان الگوی "موفقیت" بشناسند.
اما دکتر داستان ما انسان کاملاً متفاوتی بود. او می خواست یک زندگی "معمولی"
داشته باشد. در هیچ امتحانی قصد نداشت رتبه ی اول را کسب کند. هنگامی که
همکلاسی هایش کل شب مشغول حفظ کتاب و جزوه بودند، یا در حال جا کردن خود در
دل اساتید برای گرفتن نمره ای بالاتر، او تنها 2 یا 3 ساعت مطالعه می کرد و
سپس بدون هیچ استرسی به خواب عمیقی فرو می رفت و عقیده داشت که نمی تواند
برای چند نمره اضافی خواب خود را "فدا" کند. همکلاسی هایش "ساده زیستی و معمولی"
بودن او را مورد تمسخر می گرفتند و او را "احمق" می نامیدند، اما دکتر
راضی و خوشحال بود. با نمره ای متوسط MBBS (پزشکی عمومی در کشورهای هند و
پاکستان) خود را گرفت.تمام همکلاسی هایش بعد از اخذ مدرک پزشکی عمومی، تلاش
خود را چند برابر کردند تا بتوانند تخصص خود را بگیرند و جزء بهترین های
جامعه باشند ولی دکتر تصمیم گرفت درس خواندن را متوقف کند و در یک
بیمارستان کوچک به عنوان دکتر شیفت شروع به کار کرد. دوستان او بعد از کار
در شیفت صبح به کلینیک های خصوصی می رفتند و ناهار خود را با عجله به اتمام
می رساندند تا مریض های بیشتری را ویزیت نمایند و شبها نیز مشغول خواندن
جزوه های تخصصی خود بودند. اما دکتر بعد از برگشت از بیمارستان با آرامش
کامل ناهار می خورد،کمی استراحت می کرد و عصر هنگام به پیاده روی می رفت،
تلویزیون نگاه می کرد، کتاب می خواند، موسیقی گوش می کرد، به دیدن دوستان و
آشنایان خود می رفت، و اگر مریضی به در خانه او مراجعه می کرد بدون هیچ
شکایتی به صورت رایگان او را معالجه می کرد. او به فکر افزایش درآمد خود
نبود و با همان حقوق اندک تلاش می کرد از زندگی لذت ببرد. خانه ی کوچی
کرایه کرد، کولر گازی هم وصل نکرد. یخچال کوچکی برای آشپزخانه ی کوچکش خرید
و با موتور به سرکار رفت. در این هنگام پدر و مادرش از او خواستند ازدواج
کند. دکتر در این باره نیز "معمولی" رفتار کرد. هنگامی که تمامی دوستانش به
دنبال زیباترین، پولدارترین و خانواده دارترین دختران می گشتند، دکتر با
دختری معمولی از خانواده ای ساده و متوسط ازدواج نمود. با هم به خانه ی
کوچک خود رفتند و با شادی به زندگی ادامه دادند. بعد از چند سالی بچه ها هم
وارد زندگی دکتر شدند. بچه هایی بسیار عادی. دکتر به جای ثبت نام بچه های
خود در گرانترین مدارس خصوصی، آن ها را در مدرسه ی دولتی محله خود ثبت نام
کرد. دکتر هیچگاه از آنها نمی خواست که شاگرد اول مدرسه شوند و به آنها
فهماند که درس خود را در حد نیاز فرا گیرند و قبول شوند. بچه ها هم با
نمرهای متوسط کلاس ها را قبول می شدند و از شیوه زندگی خود لذت می بردند.
از مدرسه برمی گشتند، در کنار پدر و مادر خود ناهار می خوردند، کمی استراحت
می کردند، سپس درس می خواندند، عصر هم بازی می کردند و شب قبل از خواب به
همراه پدر خود به پیاده روی می رفتند. اما زندگی دکتر اینگونه به پایان
نرسید. پیچ کوچکی در جاده ی زندگی دکتر به وجود آمد. تصمیم گرفت از کشورش
خارج شود و به کشور دیگری مهاجرت کند. دوستان دکتر هم در تلاش بودند تا
مهاجرت کنند و در کشورهای جهان اول به بهترین ها برسند.
لذا روزها را
در صفهای بلند سفارتخانه های آمریکا، بریتانیا و استرالیا می گذراندند و
مدام به دنبال آشنایی بودند تا چند روز زودتر از بقیه به آرزوهایشان برسند.
اما دکتر کشوری بسیار " معمولی" را انتخاب نمود که هیچگونه صفی در
سفارتخانه های آن وجود نداشت. او به کشور مالدیو رفت و در بیمارستانی مشغول
به کار شد. خانه ی ساده ای کرایه کرد و همسر و بچه هایش را به آنجا برد.
دوچرخه ای برای خود و بچه هایش خرید و بعد از اتمار کار به همراه خانواده
از مناظر زیبای مالدیو لذت می بردند. آخر هفته ها به مسافرت می رفتند و
دوستان فراوانی پیدا کردند. تا اینکه دکتر روزی اطلاعیه ای در روزنامه دید
که در آن سازمان بهداشت جهانی (WHO) از چند دکتر عمومی، بدون مدرک تخصص و
با تجربه چند ساله خواسته بود تا به یکی از روستاهای دور افتاده در
استرالیا رفته و در بیمارستانی مشغول به کار شوند. دکتر برای این شغل اقدام
نمود و به استرالیا مهاجرت کرد.
دولت خانه ای در روستا به او داد و
او در بیمارستان مشغول به کار شد. بعد از چند سال به خاطر حسن برخورد و حس
نوع دوستی و پشتکارش به ریاست بیمارستان رسید. دولت 2000 متر زمین زراعی به
او اختصاص داد و دکتر نیز به کمک فرزندان معمولی خود آنجا را به مزرعه ای
آباد تبدیل نمود. در حال حاضر او در خانه ای با 5000 متر مربع مساحت زندگی
می کند و جگوار خود را در کنار پورشه ی همسرش در پارکینگ اختصاصیشان نگه می
داردو بچه ها و همسر معمولی او در کنارش هستند.می خواهم بگویم علاوه بر
بهترین شدن، شاگرد اول شدن، پولدارترین شدن، راه دیگری هم در زندگی وجود دارد. راه "اعتدال" و "معمولی" بودن.
این همان راهی است که تمام شادی در آن وجود دارد. اما ما راه بهترین ها را
انتخاب می کنیم و در این راه آنقدر با سرعت می رویم که شادیهای زندگی را
یکی پس از دیگری جا می گذاریم و در آخر راه تنها می مانیم، بدون شادی و
لذت.کاش ما هم شاد بودن و لذت بردن از زندگی را بر موفقیت و بهترین شدن
ترجیح دهیم.
کاش ما هم "معمولی" باشیم!
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در این جوابیه که نسخهای از آن در اختیار خبرآنلاین قرار گرفته، آمده است: در مراسم بررسی برنامههای وزرای پیشنهادی رئیس جمهور محترم در مجلس شورای اسلامی، در روز دوشنبه، مورخ 21/5/92 بعضی از نمایندگان محترم که به عنوان مخالف برنامههای دولت جدید صحبت میکردند، متأسفانه عنوان خویش و قداست یک نهاد قانونی را فراموش کردند و به جای انجام وظیفه قانونی خود که نشانه مجلس زنده و پویا در نظام جمهوری اسلامی است، در اقدامی فراقانونی، تریبون مقدس مجلس شورای اسلامی را که مذاکرات آن به صورت مستقیم از صداوسیما پخش میشد، آلوده به توهین، تهمت، افترا و دروغ علیه آیتالله هاشمی رفسنجانی و خانواده ایشان کردند.
اگرچه نمایندگان محترم در فضای عمومی مجلس، مانند مردم عزیز در فضای عمومی جامعه، با اظهار تأسف، از ادبیات این گروه انگشتشمار اعلام برائت کردهاند، اما برای اطمینانخاطر بیشتر مردم و مسئولان و برای ماندگاری در تاریخ، اعلام میشود که نقلقول از آیتالله هاشمی رفسنجانی درباره شورای نگهبان صحت نداشته و تکذیب میگردد.
اشاره این بخش از جوابیه دفتر هاشمی رفسنجانی به اظهارات حکیمی نماینده رودبار برمی گردد که در بخشی از سخنان خود در مخالفت با کابینه پیشنهادی رئیس جمهور گفت: در جلسهای که خدمت هاشمی رفسنجانی بودیم ایشان شورای نگهبان را ماشین امضای رهبری نامیدند که ما جلسه را در اعتراض به سخنانش ترک کردیم.
در ادامه جوابیه مذکور آمده است: این گروه که از چهار سال بمباران تخریبی خویش برای رویگردانی مردم از اصل اسلامی اعتدال نتیجه معکوس گرفتهاند، با علم به پخش مستقیم مذاکرات مجلس از رادیو و تلویزیون، گویی دنبال فرصتی میگشتند تا پس از انتخاب دکتر روحانی، با توهین و تهمت به شخصیتهای محبوب جامعه، انتقام خویش را از مردم بگیرند و تأسف بیشتر این است که برای انجام اقدام خلاف قانون و اخلاق خویش، مقدسترین نهاد جمهوری اسلامی را انتخاب کردهاند.
انشاءالله هیأت رئیسه محترم مجلس شورای اسلامی امکان پاسخگویی و دفاع به افرادی را که به ناحق به آنان تهمت و افترا وارد شد، خواهد داد و نهادهای مسئول امنیتی و قضایی، پیگیری مینمایند که اگر چنین شود، محافل خاص برای القای اختلاف بین بزرگان انقلاب اسلامی شناسایی و به مردم عزیز معرفی خواهند شد.
گفتنی است این جوابیه به امضای مسئول دفتر، دفتر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام رسیده است.
آنچه در زیر می آید بر اساس گزارش کمپانی آکامای و دو متغیر متوسط سرعت اینترنت (Average connection speed) و متوسط حداکثر سرعت اتصال به اینترنت به ثبت رسیده در کشور مورد بررسی (Average peak connection speed)، تنظیم مقایسه ای شده است:
Average connection speed
بر اساس نقشه ای که در زیر می بینید متوسط سرعت اینترنت در ایران 634 کیلوبیت بر ثانیه (فصل اول سال 2013) و در افغانستان 820 کیلوبیت بر ثانیه بوده است.
متوسط سرعت اینترنت ایران 634 کیلوبیت بر ثانیه
متوسط سرعت اینترنت در افغانستان 820 کیلوبیت بر ثانیه
Average peak connection speed
مطابق نقشه زیر متوسط حداکثر سرعت اینترنت در ایران 3164 کیلوبیت برثانیه ودر افغانستان 8656 کیلوبیت بر ثانیه بوده است.
متوسط حداکثر سرعت اینترنت در ایران 3164 کیلوبیت
متوسط حداکثر سرعتی اینترنت افغانستان 8656 کیلوبیت بر ثانیه
از آنجایی که آمار مقایسه ای به صورت نمودار در مورد افغانستان از سال 2007 به بعد موجود نیست، لذا به ناچار نمودار مقایسه ای از فصل سوم 2007 تا مارس 2013 را بین دو ایران و آذربایجان انجام داده ایم که در جدول زیر مشاهده می کنید:
برای دیدن نمودار زیر در ابعاد بزرگتر روی تصویر کلیک کنید
نمودار مقایسه ای روند رشد سرعت اینترنت بین ایران و آذربایجان(قرمز ایران/آبی آذربایجان)
همان طور که در نمودار بالا مشاهده می
کنید، روند رشد در ایران در فصل اول 2009 به 845 کیلوبیت بر ثانیه رسیده
اما بعد از آن روند منفی را طی کرده و به 629 کیلوبیت بر ثانیه در فصل اول
2013 رسیده است. (رقم 634 رقم کنونی هنگام گرفتن گزارش از آکامای در 19
مرداد 1392 است.)
این در حالی است که در تاریخ 5 خرداد 1392 خط اینترنت فیبر نوری EPEG که بیش از 5 هزار کیلومتر آن در ایران است، افتتاح شد و این خط قابلیت انتقال اینترنت با سرعت 3.2 ترابایت بر ثانیه را از اروپا به ایران و بعد عمان و ... دارد.
سوالی که مطرح می شود، این است که این همه هزینه چرا خروجی نداشته است؟ و مدیران مسوول وقت اینترنت باید پاسخگو باشند!
{آکامای Akamai شبکه ای از سرورها جهت انتقال محتوای اینترنت است که مقر آن در کمبریج ماساچوست بوده و درآمدی بیش از 1 میلیارد دلار در سال داشته و با الگوریتم خاصی محتوای سایتهای اینترنتی تعریف شده برای شبکه و سرورهایش را برای کاربران اینترنت در جهان در سریعترین زمان ممکن توزیع می کند.}
نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد
باده خرم عید است که در ساغر شد
روز عید است ، سوی میکده آیید به شکر
که ببخشند هر آنکس که در این دفتر شد . . .
عید سعید فطر بر شما مبارک